« ای ستارهی عظیم و فروافتادهی غربی
ای سایههای شب
ای شب افسردهی رشکآلود
ایستارهی بزرگی که پنهان شدهای
ای تیرگی انبوهی که ستاره را پنهان میکنی
ای دستهای ستمکاری که توانم را میگیری
ای روح بیپناه من
ای ابر پرخشونت گرداگرد من که روح مرا آزاد نخواهی کرد »