کابینتی که توش مسکن هست داره هی به اندازه‌ی ابعادی که درد به محیط اضافه می‌کنه دورتر می‌شه. توله سگای طبقه پایینی تازه از چُرت شبانه‌شون بیدار شدن و تا پاسی از شب صدای یورتمه‌ی اسب طنین خواهد انداخت. باید زودتر می‌خوابیدم. قبل از هشت قسمت بوجک دیدن و سمی و عاجزانه طالب مرگ شدن. یه ساعت پیش درود پاگنده رو که پاسخ گفتم دلم خواست نود و پنج بود. ولی انگار تونستم با حقه‌ی جلوی خفگی رو از هرجا بگیری مخالفشه،سه سال بیام جلو. سه تا سی‌صد و شصت و پنج، که مطمئن نیستم هزار و نود و چند روز طول کشیده باشه وُ حالا دیگه حقیقتا برای کش دادن حقه، بیشتر ازحد معمول خسته و جدا و سوراخم.