از صبح داره بوی بهار میآد. اون نگاتیو سیاه و سفیدی رو که دو ساله قراره ببرم ظاهر کنم، از پشت کتابها پیدا کردم و گمونم امروز وارد هفتهی سوم ناکامی شدم. ناکام توی فهمیدن احساس غالب زندگیم. خاک روی جعبهی نگاتیو اما بهم میگه شاید ترس. شاید توی زندگی من هنوز ترس اون چیزیه که غلبه داره. ترسی که با حرف اضافه همراه نمیشه.