چون‌که ناثینگز سِیف ون ایت goes تو وِیست.

بهش میگم شل کن بره. می‌خنده. ولی اینو نگفتم که بخنده. می‌دونی چیه؟ باید عادت کرد به بعضی چیزا. به این‌که مثلا اون آدم معمولی‌ه‌ای. انقدر معمولی که می‌دونی طرف بعد از این که به هفت‌نفر گفته بریم فلان‌جا و هیشکی حاضر نشده بره باهاش، تو به عنوان نفر هشتُم و البته آخر بگی آره قربونت برم. یه ربع دیگه جلو در خونتونم..

چون قرار نیست همیشه همه عزیز و تو اولویت باشن. یه عده فقط باید باشن. حالا اگه بخوای هم می‌تونی بگی نه. اصلا مثل خودش جواب ندی یه دو روز بعد براش بنویسی ببخشید سرم شلوغ بود. یا کلاً بعد ازین‌که سین کردی پیامو یه مدت طولانی خودتو گم و گور کنی و ازش خبر نگیری. کسّکش خب که چی؟ الان فکر کردی خیلی دمت گرمه که اداشو درآوردی؟ 

به خدا قسم راحت‌ترین کار ممکن اینه که با آدما مثل خودشون برخورد کنی. بعد اگه روابطت هم همانند بقیه ابعاد زندگیت تخمی شد نیا بشین ناله کن برام. الان اگه فلانی بود می‌گفت " شدی یه نوجوون دوازده ساله‌ی گوش(ت) تلخ که عین بچه‌دبستانیا لج کرده و مثل طفل دو ساله عر می‌زنه که الا و بلا همینه که من میگم". بعدم می‌گفت خب همینه که تو میگی. آخ یادته؟ چقد حرص می‌خوردی ازین عبارت تکراریش موقع غر زدن. خدا بیامرز خیلی بی‌مزه بود. حیف باشه که دیگه نیست. 

ولی آره همینه که تو میگی. تو مهم نیستی. تو کار مهمی نمی‌کنی. تو داری خودتو هدر و همه‌چیو به گا میدی. خب؟ مگه اونا که فشار آوردن به کونشون الان رسیدن به اون گهِ ایده‌آلی که می‌خواستن؟ اجرشون با خدا البته. اصن اونا به تو چه؟ تنها موندی کسخلت در رفته باز؟ بس کن دیگه. تو که فشار نمیاری حداقل شل کن. شل کن بره.