و خب "as a great woman once said: "SUCK A DICK, DUMBSHITS

اجباراً داشتم یه کتاب شل‌محتوای بیخود می‌خوندم، می‌گفت: اگر صدات رفت، نگران نباش. برمی‌گرده. (منظور صدای حرف زدن و نوشتن و این‌هاست)

حالا اگه کاری به نفرتم نسبت به این دسته از آدم‌های احمق نداشته باشیم، باید بگم که این‌ آدم‌ها هم مثل اون بقیه‌ی گه‌نگر می‌تونن ضرر داشته باشن برای روح و روان و سلامتش. چون به همون اندازه از واقعیتِ این وسط دور شدن و کونشونو گذاشتن رو عنِ قضیه. یا بهتر بگم: دارن عنِ داستان رو می‌رینن برامون. مثلا همین جمله‌ی بالا. داره به عبارتی می‌گه: اگر صدات رفت و برنگشت، نگران شو. بابا جان مگه احتمال رفتن و برنگشتن هرچیزی بیش‌تر از رفتن و برگشتنِ‌ش نیست؟ نیست. گُه. برابر که هست؟ احتمال‌شون مساویه. خب دیگه. داره مثل سگ دروغ می‌گه. این‌جور طرز تفکر و این حرف‌ها شاید بتونه در لحظه آرامش نسبی بده به آدم، ولی در طولانی مدت اگه اون آدمو به یه مشنگِ کور تبدیل نکنه، قطعا حالشو بد می‌کنه. از انتظاری که هیچ‌وقت برآورده نمی‌شه  و قرار هم نیست برآورده بشه، حالش بهم می‌خوره. انتظار احساس بهتری داشتن. چون باور کن واقعیت همیشه سوق داره به سرِ سیاه طیف. یا هرجایی خیلی دورتر از این کس‌شعرها. البته اگه پیش‌فرضمون این باشه که طرف داره دنیا رو جایی بزرگ‌تر از نوک دماغ کثافتش و اندازه‌ی فضایی که کونش اشغال کرده، می‌بینه.

به هرحال اصولاً کسی که اصرار داره به این‌طرف یا اون‌طرفی بودن یا هر عنی بودن، زودتر شاهد دود شدن و به هوا رفتن موضع مسخره‌شه. (بمیرم برای تن لرزان مارکس) و فحوای کلام اینه که : اگه صدات رفت یا نرفت. برگشت یا برنگشت. اصلا اگه صدایی داری یا نداری هیچ اهمیتی نداره. چرا؟ چون به من یه چیزی نشون بده که اهمیت داشته باشه. یه چیزی که واقعاً اهمیت داشته باشه.