هیچوقت یاد نگرفتم و قرار هم نیست یاد بگیرم که چه تعارفی رو تو چه شرایطی باید تیکه پاره کرد. همینه که همیشه با تشدید روی "ق" فقط قربونتون میرم. 

ال‌تی‌ام‌ناپذیری به اندازه‌ی کافی.

دارم با عجز تو آینه.. با اشک ریختنش وقتی که قضیه جدی میشه.. با خنده‌های مزخرف و الکی‌ش.. با تظاهرکردنش به کسی که نیست.. دارم با همه چیزش کنار میام وُ

این کنار اومدن هیچ از نفرتم کم نمی‌کنه. 

- شما راهکارت چیه؟

- در سطح دانشکده؟ میشه فرار کرد فقط از دانشکده.

او را به خود بسپاریدش.

ولی نه واقعا.. انقدرام ترسناک نیست. آخه امروز بعد کلاسِ صبح که مریم رفت، بُرد نشوندم رو صندلی پشتی.. طرف آفتابی‌ش که سردم نشه و دقیقه‌های باقی‌مونده تا کلاس بعدی رو به تعداد سیگارای داخل پاکت تقسیم کرد که بتونم اون تایمو بگذرونم.. سرگرمم کرد و نذاشت کسخلم در بره.. یا همین نیم ساعت پیش مثلا. دستشو تا آرنج کرد تو حلقم. چون می‌دونی دیگه.. حالت تهوع نشیمن‌گاهِ آدمو خون می‌ندازه. مهربان بانو گذاشت محتویاتمو بیارم بالا.همه‌شو.  انقدر بیارم بالا که مغزم کبود شه.. که کاملا حس کنم زنده‌م.

درز نو اسکیپ. جاست کَونتلِس میستیکس

جایِ بود شد گشت گردیدِش درد می‌کرد

وُ از فرط ملال گریه هم نمی‌تونست بکنه.