بعد می‌چرخه

تو می‌افتی. 

ذوقِ مرگ.

یه جای تاریک. یه جای دور و تاریک. چه اهمیتی داره گفتنش؟ نوشتنش؟ چرا هیچی هیچ‌جا تموم نمیشه؟ چرا خاصیت کشسانی آدما و اتفاقا انقدر زیاده؟ همه‌چیز باز متهوعم می‌کنه. شدید و طولانی. بالا آوردن چیزی رو بهتر نمی‌کنه. یه جای تاریک و به اندازه‌ی کافی دور. که صدای درد کشیدن‌تو لازم نباشه خفه کنی. هیچی هیچ‌جا تموم نشده و هیچ‌جا به اندازه‌ی کافی تاریک نیست. دور نیست. سال‌هاست زمین گرده و شباش کثیفه از نور. حال یه آدم از دست رفته رو دارم. از دست هیچ. از صداها متنفرم و بدون صدا نفسم پس میره. هر کاری بکنم در حال کش‌دارتر کردن همینم. همینی که راه فراری ازش نیست و نوشتنش فقط جمله رو طولانی‌تر می‌کنه. ببین به نظرم بالا بیار. که تموم نشه؟ تموم نمیشه. هیچی هیچ‌جا تموم نمیشه.

واقعا کره کردنو تازه فهمیدم. 

هولوکاست گوش دادن حالتو بهتر نمی‌کنه احمق.