به دست آوردن و از دست دادن و عادت کردن..
از دست دادن..
عادت کردن..
عادت .
بعد..
اون قدر تنهایی راه میری واسه خودت که یادت میره چجوری باید قدماتو با دیگران هماهنگ کنی ..
اون حکم خونواده ای رو برام داشت که مثلاگوشتمو میخوره ولی استخونمو دور نمیندازه..
استخونمو دور ننداخت.. خورد کرد ولی.
این از این
وقتی مثل زباله انداختنتون دور، مثل یه زباله بیفتین دور.
هنر میخواد . ولی خب ..