هرچه زنده است و زندگی میبخشد حالش را بهم میزند.
یه طیفِ انسانی هست که اینورش حرص* برای دوست داشتن ه ، اونورش حرص برای دوست داشته شدن.
بالاخره آدم باید یه جایی یه حرصی یه چیزی داشته باشه.
* میلِ شدید
یادمه یه جا یه چیز بلندبالایی نوشته بودم با این مضمون که:
تلاش برای تبدیل کردن شادی به کلمه و حرف، باعث میشه اون حسِ شعفِ عمیق به یه حسِ سطحی کاملاً بیرونی تبدیل بشه. تکرار این کار یه جور زمینهس برای تبدیل شادی به غیرخودش.. که به مرور زمان شانس تجربهی این حسو تا آخرِ عمر ازمون میگیره..
براتون نگم از ضدش..
بعد میام میگم ملال و فلان