چسبیدهام به گنجینهی هیچِ قشنگم.
یه چیزی هست تو همهی ما آدما که بلده چجوری همه چیزو جوری خراب کنه که دیگه نشه کاریش کرد. و چون بخشی از خودمونه خیلی از پسش بر نمیایم. نباید بربیایم.
چون اساساً بود شدیم که نابود بشیم.
ما بیشتر از هر چیز دیگهای به نابودی تمایل داریم. نابود کردن خودمون و داشتههامون.
+اینجوریه که مهم نیست برام علتش.
انقد دوست دارم وقتی حالمو بهم میزنین.
توضیح میداد سکوتو
میگفت:
سکوت ساکت بودن و حرف نزدن نیست.یعنی تو داری حرف میزنی خیلی هم حرف میزنی ولی در واقع سکوت کردی؛
چون هیچوقت چیزی رو که میخوای
چیزی رو که باید بگی
نمیگی.