همچنان lullaby was not supposed to make you cry

چسبیده‌ام به گنجینه‌ی هیچِ قشنگم. 

asylums for the feeling

یه چیزی هست تو همه‌ی ما آدما که بلده چجوری همه چیزو جوری خراب کنه که دیگه نشه کاریش کرد. و چون بخشی از خودمونه خیلی از پسش بر نمیایم. نباید بربیایم.

 چون اساساً بود شدیم که نابود بشیم.

ما بیشتر از هر چیز دیگه‌ای به نابودی تمایل داریم. نابود کردن خودمون و داشته‌هامون.


+اینجوریه که مهم نیست برام علتش.


کـ ـرّه عـنا

انقد دوست دارم وقتی حالمو بهم می‌زنین.

توضیح می‌داد سکوتو

می‌گفت:

سکوت ساکت بودن و حرف نزدن نیست.یعنی تو داری حرف می‌زنی خیلی هم حرف می‌زنی ولی در واقع سکوت کردی‌؛

چون هیچ‌وقت چیزی رو که می‌خوای 

چیزی رو که باید بگی

نمی‌گی.

سُ ماچ پِین

تبدیل به کلمه که نشن سکوتشون می‌کنم.

تنها کاری که خوب بلدم.