مثل اینه که یه نوت رو اشتباه زده باشی. کی می‌فهمه اگه ادامه بدی؟ اگه ولش کنی، چی؟

تا اطلاع بعدی دلم می‌خواد برم زیر پتو.

یه فکری از ذهنم عبور کرد و از خودم پرسیدم چی می‌شد اگر این فکر می‌‌تونست واقعی باشه؟ اما واقعیت همیشه چند لایه‌ست و بعد داره. فکر در تک‌بعدی‌ترین حالت ممکن به ذهن می‌رسه و برای پیدا کردن بعد مجبوری از یک فکر به فکر دیگه بری. ماهیت هم‌زمان و چندلایه‌ای داره بیرون از سرت اتفاق می‌افته. و برای تجربه کردنش باید برگردی همین‌جا.

در معرض باد بودن. حس امنیت. جدیدا فقط تلگرافی می‌تونم منظورم رو برسونم. انگار که تو جنگ باشم و یه بی‌سیم داده باشن دستم. و خب شاید هم همینه. 

آسمون آبی. رگه‌های سفید ابر. نور نارنجی دم غروب. باد پاییزی. ترکیب سه رنگ روی پارچه و حس دلهره. جبر.