گاهی احساس میکنم همهچیز خیلی سادهتر از اون چیزیه که داریم مدام خودمون رو میکشیم که پیچیده نشونش بدیم. به سادگی ندونستن.
حس بویاییم رفته. به نظر میآد مریض باشم ولی نیستم. از ترافیک این شهر خستهام. از همهی خروجیهای منتهی به همت. چطور دارم رد میشم از این روزا؟ یا به احتمال قوی برعکس.
زندگی حتی بیشتر هم بهم برگشته؛ غم طویل.