-
[ بدون عنوان ]
3 مهر 1397 01:33
I'm becoming what I thought What I shouldn't be What I fear the most.
-
[ بدون عنوان ]
29 شهریور 1397 18:46
آدم دلش میخواد تو رد اشک روی صورتش گم بشه..
-
[ بدون عنوان ]
29 شهریور 1397 01:24
یه لحظههایی تو زندگی فقط و فقط ساخته میشن برای اینکه آدم توشون بمیره.. ولی همهش بیخودی از دستشون میدم/از دست میدمشون/از دستم میدن/از دست میدنم.
-
ذکر روزانه
25 شهریور 1397 19:44
You're a motherfuckin' piece of shit and you'll never amount to nothing.
-
[ بدون عنوان ]
22 شهریور 1397 04:39
نشستم رو تخت و زل زدم به تاریکیِ باریکِ لای در. دارم یاد میگیرم سیاهی رو ببینم.
-
بِکِت:
18 شهریور 1397 01:36
فقط باید رنج بکشد، همیشه به یک شکل، بدون امید به کاهش رنج، بدون امید به پایان یافتن رنج.
-
[ بدون عنوان ]
17 شهریور 1397 00:35
به تـخمای قشنگم خب.
-
[ بدون عنوان ]
16 شهریور 1397 15:04
شصت هفتاد درصد دوستیِ من و مریم بر پایهی سکوته. بقیهش برای زدنِ حرفاییه که اگه به وقتش به کسی نگیم، باز میشیم از هم از فرط حرص و نفرت.
-
هنوز یاد نگرفتم بازی رو.
16 شهریور 1397 02:30
یه دفعه، انگار که فرار/گذر زمانو لمس کنی چنگ بزنی جلوشو بگیری و ببینی دو سال کامل گذشته.. +واقعا نوشته معایب و مفاید . بلاکش نکنم؟
-
دوزِ بالای دیاثت
16 شهریور 1397 02:00
اگه جوابِ " حس میکنم دارم میمیرم "؛ " بگیر بخواب حسش میره " نیست، پس چیه؟
-
[ بدون عنوان ]
13 شهریور 1397 03:38
باز اضافهای دختر اضافهای.
-
how to never stop being sad
12 شهریور 1397 23:18
گوش بدین: اینجـا Repeat to yourself that they're not really gone Time has proven that fooling yourself into believing a lie is the most effective way to deal with things you have no control over. Keep listening to the mixtapes they made you. Overanalyse every single word you hear. " Was this a sign that things...
-
کَندن و پرتشدنِ پیوسته
11 شهریور 1397 03:33
ولی اصلاً نخوابیدن بهتر از درجه و دقیقهای خوابیدنه.
-
تُکسان
6 شهریور 1397 18:25
یه هفتهس گوش چپم نمیشنوه. ونگوگِ درونم میگه ببُر بندازش دور. "بندازش دور" ولی فکرِ خودمه. چون ونگوگ ننداخت دور. داد به معشوقش. + آهنگه صدای خرابیِ شهر میده قشنگ. آیا ایمان نمیآورید؟
-
soon you.. you will drown
29 مرداد 1397 03:12
ارتباطمو با دنیای اطراف از دست دادم. همهچی مبهمه. آدما شبیه تودههای بیمعنان. هیچ حسی ندارم. با اینکه میدونم باید سردرد داشته باشم به خاطر کم خوابیا، ولی هیچی حس نمیکنم. انگار گیر کردم تو یهجور بیزمانی و بیمکانی مطلق. ابداً هیچ ربطی به هیچچیز ندارم. این آخریو البته هیچوقت نداشتم.
-
[ بدون عنوان ]
13 مرداد 1397 17:14
محتویاتِ ذهنمو ول داده بودم همینجا؛ احمقِ درونم انگشتشو گذاشت رو بکاسپیس و نگه داشت.
-
Circle of fear
6 مرداد 1397 01:54
طولانیترین خسوفِ قرنو به خاطر تولد و تولدو به خاطر ترس از اینکه یه وقت نتونه خودش باشه از دست داده بود. نشسته بود وسطِ جهنمش و از خودش هم ترسیده بود.
-
و بعدِها همین الان است.
27 تیر 1397 17:16
متاسفانه هر خاطره و شخص و اتفاق و کوفتِ فراموششدهای یه جای نامعلومی میگنده و بعدها بوی گُهش خفهمون میکنه.
-
۳:خوک خوک
25 تیر 1397 22:33
... +++ هنوز برام سواله که شماهارو کی ریده انصافاً ؟
-
همچنان lullaby was not supposed to make you cry
22 تیر 1397 02:22
چسبیدهام به گنجینهی هیچِ قشنگم.
-
asylums for the feeling
8 تیر 1397 13:32
یه چیزی هست تو همهی ما آدما که بلده چجوری همه چیزو جوری خراب کنه که دیگه نشه کاریش کرد. و چون بخشی از خودمونه خیلی از پسش بر نمیایم. نباید بربیایم. چون اساساً بود شدیم که نابود بشیم. ما بیشتر از هر چیز دیگهای به نابودی تمایل داریم. نابود کردن خودمون و داشتههامون. +اینجوریه که مهم نیست برام علتش.
-
کـ ـرّه عـنا
5 تیر 1397 18:55
انقد دوست دارم وقتی حالمو بهم میزنین.
-
[ بدون عنوان ]
20 خرداد 1397 00:49
توضیح میداد سکوتو میگفت: سکوت ساکت بودن و حرف نزدن نیست.یعنی تو داری حرف میزنی خیلی هم حرف میزنی ولی در واقع سکوت کردی؛ چون هیچوقت چیزی رو که میخوای چیزی رو که باید بگی نمیگی.
-
سُ ماچ پِین
9 خرداد 1397 00:18
تبدیل به کلمه که نشن سکوتشون میکنم. تنها کاری که خوب بلدم.
-
وَ اللّه
27 اردیبهشت 1397 14:22
استقلالِ نشیمنگاه .
-
بوبوبابا
26 فروردین 1397 00:45
ولی عوضش کادو گرفتن وسطِ مراسمِ خدافظی رو تجربه کردم.
-
[ بدون عنوان ]
13 فروردین 1397 14:44
اگر باهاش رُک بودم بهش میگفتم که فریاد نزنه . که حالمو بهم نزنه.
-
[ بدون عنوان ]
10 فروردین 1397 01:22
اصولاً اهمیتی نداره برای آدما چیکار کردی ، دستِ کم به شکل و اندازهش دقت نمیکنن.. چیزی که اهمیت داره حس و حالیه که منتقل میکنی.. برای منم همیشه همین بوده.. آدمای دور و برم اهمیتی ندادن به اینکه چیکار کردم و نکردم.. و من ردّ و حسّی که از خودم به جا گذاشتم با غلظتِ زیادی همیشه پُر بوده از نبودن.. پُر بوده از...
-
نَرکُلپسی
7 فروردین 1397 00:59
فقط یه کم ترسیده.. میخوام بگم اگه بیدفاع به نظر میاد، بذارید بیاد.. کمک بقیه بیشتر می ترسونِ ش. +حالا لازم نیست انقد نخوابی.
-
بیست و هشت نه ده
29 اسفند 1396 23:52
سیگارِ نکشیده رو پرت میکنه بیرون. میشینه کفِ اتاقش و نفس میکشه