خانه عناوین مطالب تماس با من

چشمانِ یک لال

چشمانِ یک لال

برچسب‌ها

BoJack Horseman

آرشیو


Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • قبل ازین‌که بریزن رو سرت. 31 تیر 1398 04:05
    از بلاتکلیفی متنفرم. از حالتش. که مجبوری تمام مدت انتظار بکشی و از نتیجه، هرچی که باشه، متنفر بشی. تقصیر هیچ‌کسم نیستا. فقط ذره ذره همه توش سهیم‌َن و هیچ حرومزاده‌ای به اندازه‌ی کافی مقصر ماجرا نیست و نمیشه با خیال راحت گرفت دهن یکی‌شونو سرویس کرد. اصلا اگرم کسی بود من فقط ماچ تحویل می‌دادم که رد نکنم استاندارادای...
  • [ بدون عنوان ] 29 تیر 1398 13:08
    “ But what matter whether I was born or not, have lived or not, am dead or merely dying. I shall go on doing as I have always done, not knowing what it is I do, nor who I am, nor where I am, nor if I am. ”
  • [ بدون عنوان ] 27 تیر 1398 10:48
    صبر چیزی‌ه که از بودن با آدما نصیبم شده. صبر می‌کنم تا جوابمو بدن. صبر می‌کنم تا برسن. صبر می‌کنم تا برن. در همه‌ی موارد هم به عبث
  • [ بدون عنوان ] 23 تیر 1398 02:16
    به روان‌کننده‌ی جان نیاز دارم. مرگی چیزی
  • [ بدون عنوان ] 19 تیر 1398 09:51
    همه‌شو می‌شه بدی یکی دیگه استفاده کنه
  • [ بدون عنوان ] 16 تیر 1398 05:18
    « ای ستاره‌ی عظیم و فروافتاده‌ی غربی ای سایه‌های شب ای شب افسرده‌ی رشک‌آلود ای‌ستاره‌ی بزرگی که پنهان شده‌ای ای تیرگی انبوهی که ستاره را پنهان می‌کنی ای دست‌های ستم‌کاری که توانم را می‌گیری ای روح بی‌پناه من ای ابر پرخشونت گرداگرد من که روح مرا آزاد نخواهی کرد »
  • ماچش نکن حداقل کس‌کش 16 تیر 1398 02:40
    جور دیگه‌ای بودن تا لحظه‌ای که چسبیدم به تخت سخته فقط. کافیه با اولین موجود دو پا مواجه بشم و در بیام از خود نکبتم.
  • خدا مرده است. مارکس مرده است و حال من هم خوب نیست. 30 خرداد 1398 23:37
    هر ماه با نوتیفیکیشن Flo یادم می‌افته که نه من و نه دنیا هیچ چیز جدیدی برای ارائه کردن به هم نداریم و حالم بهم می‌خوره.
  • [ بدون عنوان ] 30 خرداد 1398 23:16
    « و برای پرهیز از ملال تحمل‌ناپذیر، زندگی باید جالب باشد. هرآن‌چه جالب است همیشه عمر کوتاهی دارد، و واقعاً تنها کارکردش این است که مصرف شود تا ملال را دور نگه دارد »
  • [ بدون عنوان ] 20 خرداد 1398 16:21
    واقعیت خاکسترِ مونده‌ی تصور هم نیست.
  • [ بدون عنوان ] 19 خرداد 1398 03:47
    حواسم نبوده و یک چیز سیاه و سنگینی افتاده روی روح و جانم حواسم نبوده و شده‌ام یک چیز سیاه و سنگین روی چیزی دیگر.
  • [ بدون عنوان ] 19 خرداد 1398 03:33
    «به اسم فرزند، سنگی بزرگ زائیدی مادر».
  • [ بدون عنوان ] 14 خرداد 1398 23:00
    به قصدِ فراموشی فرجه‎‌های ترمِ پیش از پارک ملت نود و پنج تا آخرین گیوِ بالا با پس‌زمینه‌ی بولتا اومدم جلو عکسارو و همه‌ی رُسم کشیده شده.
  • یه مدت یادم بره خودمو 11 خرداد 1398 23:39
    من عادت نداشتم سر آدمای اشتباه داد بزنم. گریه‌کنِ مجالس باشم و اونی باشم که یبسه همه‌ش و هیچ‌جا بهش خوش نمی‌گذره. تصور همچین چیز چندشی شدن هم مهوع بوده برام. که از پریشب عنِ دارای همین ویژگی‌ها ظهور کرده درونم و از همون ساعات اولیه با حوصله ریده به همه‌چی. به برنامه. به حال سْتُن و مریم. به هفته‌ی جدید و احتمالاً کلاس...
  • [ بدون عنوان ] 11 خرداد 1398 21:40
    شماها. زنده و مرده. همه‌تون یه مشت سگید
  • [ بدون عنوان ] 4 خرداد 1398 03:03
    In this world, there's an invisible magic circle There's an inside and an outside Those people are inside And I'm outside
  • الف. بِ. صاد. فِ. 4 خرداد 1398 02:43
    طورِ رفتن اهمیتی ندارد برنگشتن، رفتن را ارزشمند می‌کند.
  • [ بدون عنوان ] 2 خرداد 1398 19:46
    «همه چیز می‌تونه بدتر بشه» به وضوح امکانش چندین برابر بیشتر از هر محتمل کثیف دیگه‌ای‌ه.
  • Meaning Withdrawal 21 اردیبهشت 1398 03:45
    "همه چیز به نحو تحمل‌ناپذیری یکسان"
  • اگه کسی.. چیزی بود 18 اردیبهشت 1398 15:17
    می‌دونم که فهمِ آویختگی زمان می‌بره. ولی به محضِ فهمیدن باید درخواست کمک داشته باشی. و اِلّا دیر می‌شه. پرت می‌شی و تمام توان و زورت صرف ممکن کردنِ بهترین حالت بلاتکلیفی شده فقط. در وضعیت ایدئالش
  • [ بدون عنوان ] 10 اردیبهشت 1398 07:43
    If you want to win take heroin
  • یو'ر بروکن. سیک ـِن ویک. 6 اردیبهشت 1398 17:31
    The worms they gnaw The worms they chew The worms are eating you The prince eats the fish The fish eats the worm The worm eats the prince Nothing we learn
  • مدفوعِ نوظهور 6 اردیبهشت 1398 12:10
    ورژن به ورژن گه‌ تر
  • [ بدون عنوان ] 6 اردیبهشت 1398 02:53
    یه جا می‌خوندم نوشته بود که "از همه‌ی دلهره‌ها و ترس‌های زندگیت چیزی جز یه خط سفید سه چهار سانتی بین تاریخ تولد و مرگ باقی نمی‌مونه" . ولی اون توله سگ در ادامه ننوشته بود ارزش زیستن اون سه چهار سانت چیه خب.
  • [ بدون عنوان ] 28 فروردین 1398 10:56
    چس را گاهاً ول بدهید برای خودش بنالد.
  • به خدا حیفه. حیفه نمُردن 28 فروردین 1398 10:29
    البته که تا الان گرفتم داستان چیه. چی نیست. فقط نمی‌فهمم چرا هنوز فکر می‌کنم نباید این اطراف انقدر نجس باشه.
  • اگه برعکسش درسته، همون 23 فروردین 1398 22:46
    سگدان‌ای به شکلِ بدن.
  • بات این دی اند وی لوز. وی لوز. وی لوز. 18 فروردین 1398 00:37
    دارم به زیبایی چشمان ویله ولوی بیست و دو سه ساله به آدما می‌بازم.
  • [ بدون عنوان ] 12 فروردین 1398 16:53
    کاش آدم وقتی می‌افته به نخواستن، همه‌چیزو تر و تمیز تا کنه و بره زودتر.
  • [ بدون عنوان ] 24 اسفند 1397 01:35
    وانمود که می‌تونی بکنی. وانمود کن چیزی یادت نیست تا انقد ریده نشه بهت.
  • 374
  • 1
  • ...
  • 7
  • 8
  • صفحه 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 13