چه دورم، چه خوشحالم که دورم از اون آدمی که از خراب شدن پوست دستش هم میترسید. بعد اگر ازش میپرسیدن که چرا سیگار میکشی در جواب چشم بسته غیب میگفت: ما که قراره بمیریم. حالا من هی سیگار سیگار میکنم نه که با نکشیدنش شاخ غولی چیزی شکسته باشما، اصلاً هم ربطی به کلیت قضیه نداره. ربطش شاید به اینه که اگر نمیترسی نترس، ولی اگه مثل سگ میترسی گه میخوری ادای نترسها رو درمیآری عزیز من. قیافهی قلابی حق به جانب و همهچیزدون هم برای من نگیر. مگه چی سرت میشه از زندگی؟ یه مشت چرندیات صد من یه غاز. اگه هم قراره تو اون فضای خفهی چند متری اطرافت که برای خودت ساختی و چسبیدی بهش، چیزی رو که میخوای پیدا کنی، عالیه. go for it. فقط یادت نره وقتی داری دور خودت میچرخی از لطافت دستات لذت ببری، چون اونجا چیزی بیشتر از این نصیبت نمیشه.