به یکی از بچهها یه کاسه شله زرد دادم، راویولی درست کرد ریخت توش. سیگار لازمم.
بوی الکل و تنها چیزی که حس میکنم خوشحالیه. تولد میم عزیزم خیلی میمونه. میمون و مبارک
انگار که هرروز داری از خاکسپاری یه عزیز برمیگردی. خیس، سرد و ابری.
پویا که قبلا بهم میگفت هر لحظه ممکنه جمع کنه برگرده، فکر میکردم مگه چی میشه که انقدر میریزه بهم. الان میفهمم.