-
[ بدون عنوان ]
9 بهمن 1399 13:58
اینجایی که ما توش داریم زندگی میکنیم و روزامونو میگذرونیم به همهمون حس تعلق نداشتن یاد داده. آدما از ترس آینده دست به کارهای اشتباه میزنن. از ترس اینکه ممکنه همینم نباشه. چون معلوم نیست توی پرواز بمیریم یا توی اعتراض برای به دست آوردن بدیهیترین و انسانیترین حقوقمون. چون هیچی معلوم نیست. معلوم نیست کسی که...
-
[ بدون عنوان ]
8 بهمن 1399 21:29
بابا ولم کن. خسته میشم. خسته شدم. خستهم
-
[ بدون عنوان ]
8 بهمن 1399 21:18
همهچیز بیمعنا میشه. آدمها قدرنشناسن. آدمها حالمو بهم میزنن. همه به یه اندازه. حس تنفر. نفرت. بیلیاقتید. همهتون. همهتون بیلیاقتید. دلم میخواد بخوابم. خواب طولانی.
-
[ بدون عنوان ]
17 دی 1399 13:16
چرا همهچیو توضیح میدی؟
-
[ بدون عنوان ]
20 آبان 1399 02:49
هفت هشت دقیقهای ایستاده بودیم تو تاریکی دم در خروجی. قرار گذاشته بودیم نترسیم. منتظر بمونیم و دستامونو تکون بدیم. دستا به جایی نخورد. کسی نیومد. ترسمون هم نریخت.
-
[ بدون عنوان ]
19 مهر 1399 13:27
so let's start tear it all apart
-
[ بدون عنوان ]
12 مهر 1399 23:16
نمیدونم. شاید آدم باید بیفته کف توالت و سه چهار ساعت محتویات معدهی خالیتر از مغزشو بالا بیاره. بوی استفراغ که گرفت، دست بقیه رو محکمتر بگیره که یه وقت از پیشش نرن. شاید آدم باید فلاکت به بار بیاره و نتونه از کثافت زیاد بایسته روی پاهاش. باید خودشو بندازه رو دوش غریبهها.شاید باید وجودش مثل سگ بلرزه. بترسه از کش...
-
[ بدون عنوان ]
6 مهر 1399 09:56
خیلی سادهست. فقط باید بپذیری که اهمیتی نداری
-
[ بدون عنوان ]
12 شهریور 1399 23:32
در مستی برانید. ممنون
-
[ بدون عنوان ]
11 شهریور 1399 03:15
حالا دیگه میتونم با خیال راحت ناراحت باشم.
-
[ بدون عنوان ]
9 شهریور 1399 20:15
اصلا نیستم این زندگیو. دلم یه غم اصیل میخواد. چیزی که نتونم ازش دربیام. چیزی که نتونن ازش درم بیارن. چیزی که باعث بشه برن. همه برن. که خودم بمونم و اون.
-
[ بدون عنوان ]
3 شهریور 1399 14:14
یهسری عکس برفی لابهلای این آت و آشغالای قدیمی خورد به چشمم و یه صدایی گوشهی ذهنم مدام داره تکرار میکنه که: اگه زمستون برسه. اگه زمستون برسه. اگه زمستون برسه
-
[ بدون عنوان ]
25 مرداد 1399 14:01
-
[ بدون عنوان ]
21 مرداد 1399 20:39
Erase your face from all the sides
-
I mean the consolation prize is what I want to approach
15 مرداد 1399 21:07
خشمه که سرپا نگهم داشته. داره نگهم میداره. ناامیدی نفسمو بند نمیاره. بهم اجازه میده با ریتم بهتری نفس بکشم. و آدمها. نبودنشون مرهمه. در واقع ناپدید شدنشون. شاید فقط دلتنگِ اون کافهی جمع و جوریام که با شهرزاد رفتیم. دلتنگ اون تشت حاوی هات چاکلتی که نخورد. اون یه نخ سیگار دم کافه. از این پیچیدگی پوچ زندگیهاتون...
-
[ بدون عنوان ]
10 مرداد 1399 10:15
خوبه. دیگه خواب نمیبینی که کابوست بشه بیداری
-
[ بدون عنوان ]
7 مرداد 1399 02:55
بیهوده انتظار کشیدن برای معجزه.
-
[ بدون عنوان ]
5 مرداد 1399 01:02
سه تومن پول رنگ مو ندادی که دنبال گهخورای مارکس باشی قربون شکلت.
-
don't say hi if you don't have time for a nice goodbye
4 مرداد 1399 02:16
از ماشین پیاده شدم و پام خورد به یه سنگ بزرگ. مکث کردم و فکر کردم چه خوب میشد اگر این سر یه آدم بود. ترجیحاً خودم. سری که دیگه سنگینی نمیکنه. سری که لازم نیست احباراً برای خفه کردن و نشنیدن صداش، مدام صداهای بلندتری رو تحمل کنم. فکر کنم بهت نگفته بودم ولی من از صداهای بلند متنفرم. از این آهنگایی که سیستم صوتی تخمی...
-
[ بدون عنوان ]
3 مرداد 1399 14:52
It's not enough, the way that I'm feeling down I wanna stop myself on this day that I'm so tired
-
[ بدون عنوان ]
29 تیر 1399 18:00
and if the mirror reflects too much, well you can just tune out
-
[ بدون عنوان ]
24 تیر 1399 21:11
بعد میچرخه تو میافتی.
-
[ بدون عنوان ]
14 تیر 1399 11:56
ذوقِ مرگ.
-
[ بدون عنوان ]
12 تیر 1399 02:12
یه جای تاریک. یه جای دور و تاریک. چه اهمیتی داره گفتنش؟ نوشتنش؟ چرا هیچی هیچجا تموم نمیشه؟ چرا خاصیت کشسانی آدما و اتفاقا انقدر زیاده؟ همهچیز باز متهوعم میکنه. شدید و طولانی. بالا آوردن چیزی رو بهتر نمیکنه. یه جای تاریک و به اندازهی کافی دور. که صدای درد کشیدنتو لازم نباشه خفه کنی. هیچی هیچجا تموم نشده و هیچجا...
-
[ بدون عنوان ]
4 تیر 1399 02:22
واقعا کره کردنو تازه فهمیدم.
-
[ بدون عنوان ]
29 خرداد 1399 01:13
هولوکاست گوش دادن حالتو بهتر نمیکنه احمق.
-
[ بدون عنوان ]
12 خرداد 1399 14:08
اومدم شکل حس درونیمو بکشم. یه دایره کشیدم و یه خط که داره میاد پایین. دستم هی میاد پایینتر، جایی که صفحه تموم میشه. نقاشی بلد نیستم. نوشتن هم. فقط میدونم یه حسی دارم که اگر بیشتر از این راهی پیدا نکنه به بیرون، قراره منو ببلعه.
-
[ بدون عنوان ]
25 اردیبهشت 1399 18:04
This life is overwhelming and I'm ready for the next one
-
[ بدون عنوان ]
6 اردیبهشت 1399 01:52
حتی وقتی حالم باید بهم بخوره هم اتفاقی نمیافته.
-
[ بدون عنوان ]
6 اردیبهشت 1399 00:41
اکثر کاربران اینستاگرام را خوکها ریدهاند.